بدینسان خــوابها را با تو زیبـــا می کنــم هر شب
تبـی این گاه را چون کـــوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کــــوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیـــچ و تاب آتش ها خوشا بر من
که پیــــــچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگــــونه با جنون خــــــود مدارا می کنم هر شب
چنان دســتم تهی گردیده از گــــرمای دســـت تو
که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشـــم بــــر روزن مهتـــــاب
حضورم را ز چشم شـهر حاشا می کنم هر شب
دلــم فریاد می خواهد ولـــی در انـــزوای خویــش
چـــه بی آزار با دیوار نجـــوا می کنـــم هــــر شب
کجـا دنبـــال مفـــهومــی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبـح معنا می کنم هر شب
![](http://berna.ir/wp-content/uploads/2013/02/%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%BE%DB%8C%D9%BE%D8%B1-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-4.jpg)