برق عشق
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 19:44 ::  نويسنده : kltd and m3

 
نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار   ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار
با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن   که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر   کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار
زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم   چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار
چمن از لالهٔ نو رسته بود، چون رخ دوست   گلبن از غنچهٔ سیراب بود، چون لب یار
روز عید آمد و هنگام بهار است امروز   بوسه ده‌ای گل نورسته، که عید است و بهار
گل و بلبل، همه در بوس و کنارند ز عشق   گل من، سر مکش از عاشقی و بوس و کنار
گر دل خلق بود خوش، که بهار آمد و گل   نو بهار منی ای لاله رخ گل رخسار
خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید  

جای عیدی، تو به من بوسه ده‌ای لاله عذار

 

 

دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 11:18 ::  نويسنده : kltd and m3

بهار آمد ، گل و نسرین نیاورد
نسیمی بوی فروردین نیاورد
پرستو آمد و از گل خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست ؟
چه افتاد این گلستان را ، چه افتاد ؟
که آیین بهاران رفتش از یاد
چرامی نالد ابر برق در چشم
چه می گرید چنین زار از سر خشم ؟
چرا خون می چکد از شاخه ی گل
چه پیش آمد ؟ کجا شد بانگ بلبل ؟
چه درد است این ؟ چه درد است این ؟ چه درد است ؟
که در گلزار ما این فتنه کردست ؟
چرا در هر نسیمی بوی خون است ؟
چرا زلف بنفشه سرنگون است ؟
چرا سر برده نرگس در گریبان ؟
چرا بنشسته قمری چون غریبان ؟
چرا پروانگان را پر شکسته ست ؟
چرا هر گوشه گرد غم نشسته ست ؟
چرا مطرب نمی خواند سرودی ؟
چرا ساقی نمی گوید درودی ؟
چه آفت راه این هامون گرفته ست ؟
چه دشت است این که خاکش خون گرفته ست ؟
چرا خورشید فروردین فروخفت ؟
بهار آمد گل نوروز نشکفت
مگر خورشید و گل را کس چه گفته ست ؟
که این لب بسته و آن رخ نهفته ست ؟
مگر دارد بهار نورسیده
دل و جانی چو ما در خون کشیده ؟
مگر گل نو عروس شوی مرده ست
که روی از سوگ و غم در پرده برده ست ؟
مگر خورشید را پاس زمین است ؟
که از خون شهیدان شرمگین است
بهارا ، تلخ منشین ،خیز و پیش ای
گره وا کن ز ابرو ،چهره بگشای
بهارا خیز و زان ابر سبک رو
بزم آبی به روی سبزه ی نو
سر و رویی به سرو و یاسمن بخش
نوایی نو به مرغان چمن بخش
بر آر از آستین دست گل افشان
گلی بر دامن این سبزه بنشان
گریبان چاک شد از ناشکیبان
برون آور گل از چاک گریبان
نسیم صبحدم گو نرم برخیز
گل از خواب زمستانی برانگیز
بهارا بنگر این دشت مشوش
که می بارد بر آن باران آتش
بهارا بنگر این خاک بلاخیز
که شد هر خاربن چون دشنه خون ریز
بهارا بنگر این صحرای غمناک
که هر سو کشته ای افتاده بر خاک
بهارا بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان لاله گون گشت
بهارا دامن افشان کن ز گلبن
مزار کشتگان را غرق گل کن
بهارا از گل و می آتشی ساز
پلاس درد و غم در آتش انداز
بهارا شور شیرینم برانگیز
شرار عشق دیرینم برانگیز
بهارا شور عشقم بیشتر کن
مرا با عشق او شیر و شکر کن
گهی چون جویبارم نغمه آموز
گهی چون آذرخشم رخ برافروز
مرا چون رعد و توفان خشمگین کن
جهان از بانگ خشمم پر طنین کن
بهارا زنده مانی ، زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش
هنوز اینجا جوانی دلنشین است
هنوز اینجا نفس ها آتشین است
مبین کاین شاخه ی بشکسته خشک است
چو فردا بنگری ، پر بید مشک است
مگو کاین سرزمینی شوره زار است
چو فردا در رسد ، رشک بهار است
بهارا باش کاین خون گل آلود
بر آرد سرخ گل چون آتش از دود
بر آید سرخ گل ، خواهی نخواهی
وگر خود صد خزان آرد تباهی
بهارا ، شاد بنشین ، شاد بخرام
بده کام گل و بستان ز گل کام
اگر خود عمر باشد ، سر بر آریم
دل و جان در هوای هم گماریم
میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و ازین توفان براییم
دگربارت چو بینم ، شاد بینم
سرت سبز و دل آباد بینم
به نوروز دگر ، هنگام دیدار
به آیین دگر آیی پدیدار

 

 

 


 

یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 23:7 ::  نويسنده : kltd and m3

 

 

چاپ

ايميل



1-  جنگ صد ساله چقدر طول کشید؟
الف: 116 سال

ب: 99 سال
ج: 100سال
د: 150 سال

 2-  کلاه‌های پاناما در چه کشوری تولید می شوند؟
الف: برزیل

ب: شیلی
ج: پاناما
د: اکوادور
 

3-  روس‌ها در چه ماهی انقلاب اكتبر را جشن می گیرند؟
الف: ژانویه
ب: سپتامبر
ج: اکتبر
د: نوامبر

 4-  اسم شاه جرج ششم چه بود؟
الف: ادر
ب: آلبرت
ج: جرج
د: مانوئل
 

5-  نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده است؟
الف: قناری
ب: کانگارو
ج: توله‌سگ
د: موش

جواب‌ها:

1:
جنگ صد ساله در واقع 116 سال طول کشید (۱۳۳۷-۱۴۵۳)

2:کلاه پاناما در اکوادور تولید می شود.

3:  انقلاب اکتبر در ماه نوامبر جشن گرفته می شود.

4:اسم شاه جرج، آلبرت بوده که بعد از رسیدن به مقام پادشاهی به جرج تغییر نام داد.

5:توله سگ، اسم لاتین آن Insularia Canaria است که یعنی جزایر توله سگ.

 

یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 11:18 ::  نويسنده : kltd and m3

 

در اینجا معنی نام کشورهای جهان در جلوی نامآنها آمده و زبانی که ریشه این نام در اصل از آن گرفته شده در میان کمانک آورده شدهاست:
برای خواندن ادامه متن به ادامه مطلب بروید.


ادامه مطلب ...
شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 19:33 ::  نويسنده : kltd and m3

سرگذشت من ، سرگذشتی بود که اشتباها از{ سر }من{ گذشته} بود......
و سرنوشت من ، سرنوشتی مبهم بود ، که آن کسی که جای کاغذ را بلد نیست وبر سرما چیز می نویسد !
اشتباها بر{ سر} من {نوشته } بود ....
ومن در سر نوشت خود ، سرگذشت خیلی از انسانها را دیدم....
و از سرگذشت خود ، درباره خیلی از سرنوشتها ، خیلی چیزها شنیدم ...
واز همه اینها و از همه آنها .........
آه ......فریاد ، باور کنید انسانها ! ..خیلی چیزها فهمیدم !...

فهمیدم که در همه ، هر جا که زندگی مردم بر مدار پول می چرخد،
باید خر بود و خر پرست !...باید فاحشه بود و پرچم جاکشی در دست ،
باید تو سری خورد ومرد !.. و تو سری زده ، نشست !...
باید نمک خورد و با کمال بیمروتی نمکدان شکست ،
باید از راست نوشت و از چپ خواند!
از عقب نشست ، واز جلو راند !

و سرنوشتها و سرگذشتها ، سرنوشتها در قالب سرگذشتها ، و سر گذشتها در تابوت سر نوشتها ، به من یاد دادند:
که هرکس اینچنین نبود ، اگر چه خیال میکرد که هست !
و اگر چه واقعا بود ، ولی پای در گل رسوایی ، از کار افتاد و فروماند

و من از پا افتادم و

جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 22:11 ::  نويسنده : kltd and m3

جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 13:0 ::  نويسنده : kltd and m3

تصویر اعجاب انگیزی که فقط یکبار در سال می‌توان مشاهده کرد

تصویر اعجاب انگیز

تصویر اعجاب انگیز

این تصویر یک صخره در برمه است. این عکس فقط در یک روز خاص از سال میتواند گرفته شود.

تصویر اعجاب انگیز

تصویر اعجاب انگیز

در این روز اشعه خورشید با زاویه خاصی بر این صخره می‌تابد.
چیزی متوجه شدید؟ دوباره نگاه کنید
اگر هنوز اعجاز این تصویر را درک نکرده‌اید تصویر را بچرخانید.

تصویر اعجاب انگیز

تصویر اعجاب انگیز

جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 12:55 ::  نويسنده : kltd and m3

خوش خرامان میروی، ای جان جان بی من مرو، 

ای حیات دوستان، در بوستان بی من مرو

ای فلک بی من مگرد و ای قمر بی من متاب،

 ای زمین بی من مروی و ای زمان بی من مرو

ای عیان بی من مدان و ای زبان بی من مخوان،

 ای نظر بی من مبین و ای روان بی من مرو …

برای خواندن متن کل البوم و دانلود البوم به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 18:36 ::  نويسنده : kltd and m3

ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن   دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن   پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن   تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن
اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر   دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن
هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن   هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن
آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل   زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن
از برای سود، در دریای بی پایان علم   عقل را مانند غواصان، شناور داشتن
گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن   چشم دل را با چراغ جان منور داشتن
در گلستان هنر چون نخل بودن بارور   عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن
از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب   علم و جان را کیمیاگر داشتن
همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن   چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن

پروین اعتصامی

چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 18:26 ::  نويسنده : kltd and m3

شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم

در آن یک شب خدایا من عجایب کارها کردم

جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی

ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم

کشیدم بر زمین از عرش ، دنیادار سابق را

سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم

خدا را بنده ی خود کرده خود گشتم خدای او

خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم

میان آب شستم سهر به سهر برنامه ی پیشین

هر آنچیزی که از اول بود نابود و فنا کردم

نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم

کشیدم پیش نقد و نسیه ، بازی را رها کردم

نماز و روزه را تعطیل کردم ، کعبه را بستم

وثاق بندگی را از ریاکاری جدا کردم

امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب

خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم

نکردم خلق ، ملا و فقید و زاهد و صوفی

نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم

شدم خود عهده دار پیشوایی در همه عالم

به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم

بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم  

خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم

نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال

نه کس را مفتخور و هرزه و لات و گدا کردم

نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران

به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم

ندادم فرصت مردم فریبی بر عبا پوشان

نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم

بجای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر

میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم

مقدر داشتم خالی ز منت ، رزق مردم را

نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم

نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد

به مشتی بندگان آبرومند اکتفا کردم

هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد

نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم

بجای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک

قلوب مردمان را مرکز مهر و وفا کردم

سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم

دگر قانون استثمار را زیر پا کردم

رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم

سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم

نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت

نه جمعی را به درد بینوایی مبتلا کردم 

نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم

نه بر یک آبرومندی دو صد ظلم و جفا کردم

نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری

گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم

بجای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت

گره از کارهای مردم غمدیده وا کردم

بجای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون

به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم

جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض

تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم

نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول

نکردم خلق شیطان را عجب کاری بجا کردم

چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد

نشستم کار انتها را ابتدا کردم

نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم

خلاصه هر چه کردم خدمت و مهر و صفا کردم

ز من سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن

چو از خود بی خود بودم ندانستم چه ها کردم

سحر چون گشت از مستی شدم هشیار

خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم

شدم بار دیگر یک بنده ی درگاه او گفتم :

خداوندا نفهمیدم خطا کردم ...

چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : kltd and m3

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،
خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.. در راه به مسجد و
در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش
را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید))..
از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد
ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست
در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد..
شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،
خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.
بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 14:2 ::  نويسنده : kltd and m3

 

برای اپدیت نود 32 دو روش وجود دارد . 1- روش اپدیت از روی اینترنت 2- آپدیت از روی فایل های آپدیت.

 

 

برای خواندن ادامه اموزش به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...
دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 12:41 ::  نويسنده : kltd and m3

چرا مردم قفس را آفریدند ؟
چرا پروانه را از شاخه چیدند ؟
چرا پروازها را پر شکستند ؟
چرا آوازها را سر بریدند ؟.
پس از کشف قفس ،
پرواز پژمرد
...سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لاله سر در گم فرو
ماند
شکفتن در گلوی گل گره خورد
چرا نیلوفر آواز بلبل
به پای میله های سرد
پیچید ؟
چرا آواز غمگین قناری
درون سینه اش از درد پیچید ؟
چرا لبخند گل
پرپر شد و ریخت ؟
چه شد آن آرزوهای بهاری ؟
چرا در پشت میله خط خطی
شد
صدای صاف آواز قناری ؟
چرا لای کتابی ، خشک کردند
برای یادگاری پیچکی
را ؟
به دفتر های خود سنجاق کردند
پر پروانه و سنجاقکی را ؟
خدا پر داد تا
پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد
خدا می خواست باغ آسمان ها
به روی ما
همیشه باز باشد
خدا بال و پر و پروازشان داد
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا
هفت آسمان باز را ساخت
ولی مردم قفس را
آفریدند

قیصر امین پور

 

 

 

دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 12:14 ::  نويسنده : kltd and m3

دانلود کلیپ رقص جواد رضویان .

برای دانلود این کلیپ زیبا به ادامه مطلب بروید.

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 11:39 ::  نويسنده : kltd and m3

دانلود کلیپ شیطونی یک دختر بچه.

برای ذانلود این کلیپ به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...
دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 10:27 ::  نويسنده : kltd and m3

اگه رقص های بریک رو دوست دارید این کلیپ زیبا رو از دست ندید.

برای دانلود کلیپ به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...
یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 22:33 ::  نويسنده : kltd and m3

سایه حق، سلام عشق، سعادت روح، سلامت تن، سرمستی بهار، سکوت دعا، سرور جاودانه، این است هفت سین آریایی. نوروز مبارک!

*

یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد

رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد

تنها دل ساده ایست دارایی ما

آن هم شب عید تقدیم تو باد

 

برای خواندن ادامه اس ام اس ها به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...
جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 22:1 ::  نويسنده : kltd and m3

 

 

برای دانلود ابن کلیپ به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 14:3 ::  نويسنده : kltd and m3

می شود گرد صاحبان نبوغ

موقع انتخاب رشته شلوغ

یک طرف عمّه و عمو و پدر

یک طرف خانواده ی مادر

دور هم جمع می شوند آنی

تا بدانند درس می خوانی

که عیار تو را حساب کنند

رشته ای تاپ انتخاب کنند

رشته ای با جلال و فرّ و شکوه

رشته ای باب طبع هر دو گروه

چون به هوش تو کرده اند وثوق:

دکتری و مهندسی و حقوق

غافل از این که جبر راهش نیست

هیچ کس جای دلبخواهش نیست

دیده ام بار ها که درمانده است

شاعری که مهندسی خوانده است

یا نوازنده ای که حفّار است

مجری رادیو که نجّار است

ای بسا بوده شاعر طناز

که شده کارمند شرکت گاز

وی بسا خوش نویس یا نقّاش

که شده در محله ای کفّاش

یا وکیل و مهندس و دکتر

شده طرّاح صحنه یا اکتور

کاش فرصت به بچه ها بدهیم

به هنر ارزش و بها بدهیم

گرچه در چشم تان هنر خوار است

هرکسی مستعد یک کار است

مثلاً دختری که در ایلام

شده دکتر به خواهش اقوام

جای آنکه بلای جان بشود

می شده خالق رمان بشود

یا جوانی مهندس عمران

که حذر دارد از گچ و سیمان

عوض آنکه برج ساز شود

می توانسته نی نواز شود

غم نخور فعله یا که فرّاشی

این مهم است، بهترین باشی

چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 9:57 ::  نويسنده : kltd and m3

همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به
دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.

ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:

باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد.

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید .



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 9:26 ::  نويسنده : kltd and m3

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.

یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.

یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.

دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠۶ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

نوبت به داماد آخری رسید.

زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.

اما داماد از جایش تکان نخورد.

 

او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟

همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت»

سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 18:41 ::  نويسنده : kltd and m3

 

شادى نوروزتان را به نسیم خُنُک بهارى بسپارید تا جهانیان بدانند ایرانیان چه نوروزى دارند…!

………………………………………………………….

فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد!

………………………………………………………….

 

برای خواندن ادامه اس ام اس ها لطفا به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 17:50 ::  نويسنده : kltd and m3

چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!

سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 17:38 ::  نويسنده : kltd and m3

 

دخترجوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل شد.

پس از دوماه ، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون:

لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام !!! ومی دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم . مرا ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست
باعشق : روبرت


دختر جوان رنجیـده خاطراز رفتار مرد ، از همه همکاران و دوستانش می خواهد که عکسی از نامزد ، برادر ، پسرعمو، پسردایی ... خودشان به او قرض بدهند و همه آن عکس ها را که کلی بودند با عکس روبرت، نامزد بی وفایش ، در یک پاکت گذاشته وهمراه با یادداشتی برایش پست می کند ، به این مضمون:

روبرت عزیز، مرا ببخش ، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم ، لطفاً عکس خودت را از میان عکسهای توی پاکت جداکن و بقیه را به من برگردان
سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 10:20 ::  نويسنده : kltd and m3

دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را

.

.

.

به ميهماني گلهاي باغ مي آورد

 

و گيسوان بلندش را به بادها مي داد

 

و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد

 

دلم براي کسي تنگ است

 

که چشمهاي قشنگش را

 

به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت

 

و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

 

دلم براي کسي تنگ است

 

که همچو کودک معصومي

 

دلش براي دلم مي سوخت

 

و مهرباني را نثار من مي کرد

 

دلم براي کسي تنگ است

 

که تا شمال ترين شمال با من رفت

 

و در جنوب ترين جنوب با من بود

 

کسي که بي من ماند

 

کسي که با من نيست

 

کسي که . . .

 

-                                                                دگر کافي ست.

 

 

 

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 23:29 ::  نويسنده : kltd and m3

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم   

در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد

باغ صد خاطره خنديد

عطر صد خاطره پيچيد

این شعر رو حتما خوندید اما چون من خودم دوست دارم و میخوام یاد فریدون مشیری زنده بشه دو باره می نویسم

یاد فریدون مشیری گرامی

 

 

برای خواندن ادامه شعر به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 23:7 ::  نويسنده : kltd and m3

 

برای دلم گاهی مادری مهربان میشوم

دست بر سرش میکشم و میگویم:غصه نخور میگذرد

گاهی پدری مهربان میشوم،خشمگین میگویم:بس کن دیگر بزرگ شدی

گاهی هم دوستی میشوم مهربان،دستش را میگیرم و میبرم به باغ رویا...

دلم دیگر از دستم خسته شده....

 

 

بر گرفته از وبلاگ همه جا همین جاست

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 18:58 ::  نويسنده : kltd and m3

فقط دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه سالمی یا مریضی.
اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده كه نگرانش باشی؛
اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه دست آخر خوب می شی یا می میری.
اگه خوب شدی كه دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛
اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه به بهشت بری یا به جهنم.
اگر به بهشت بری، چیزی برای نگرانی وجود نداره؛
ولی اگه به جهنم بری، اون قدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی می شی كه وقتی برای نگرانی نداری!
پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره!!
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی

 




دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 19:25 ::  نويسنده : kltd and m3

 

دوریت         3313868

حس خوب      3313874

یه زن            3313873

 

 

 

نه               3313871

میدونم         3313870

جای خالیت    3313869

بیا بیا           3313867

بچه             3313866

با تو            3313865

عذاب          3313864

 

 

شورشی       3313872  

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 18:59 ::  نويسنده : kltd and m3

مراقبت دلم باش      3313810

دیدم نمیشه     2211557

دیدم نمیشه2    2211558

 

 

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 18:0 ::  نويسنده : kltd and m3

ششمین نفر.ابتدایی            2211562

ششمین نفر.انتهایی            2211561

 

ازتو محرومم  2211553

دیگه دیره     2211554

قاصدک        2211555

کد مورد نظر را به 7575 ارسال کنید

 

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 17:59 ::  نويسنده : kltd and m3

عاشقم کن     2211552

کد مورد نظر را به 7575ارسال کنید

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 17:45 ::  نويسنده : kltd and m3

سریال مثل شیشه      2211563

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 17:39 ::  نويسنده : kltd and m3

   نجاتم بده       2211559

کد مورد نظر را به 7575ارسال کنید

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 17:25 ::  نويسنده : kltd and m3

خدای من !

 تنهایی چه تلخ بود ، اگر
حضور شیرین تو نبود؟ و بی کسی چه دشوار، اگر تو جای همه را پر نمی کردی؟  تنها، کسی است که از داشتن تو محروم است!

خودت را از خلوت ما دریغ نکن!

خدای من! آنقدر تعابیر دوست داشتن
برای تو مستعمل شده است که نمیدانم با کدام واژه بگویم 

  ((    دوستت دارم   ))

خدایا! تو اگر نباشی به که میتوان
گفت، حرفهایی را به هیچ کس نمی توان گفت؟

 مدعیان رفاقت هر کدام تا نقطه ای
همراهند. عده ای تا مرز مال، عدهای تا مرز آبرو،

عده ای تا مرز جان و همگان تا مرز
این جهان! تنها تویی که همواره میمانی، بمان!

خدای من! سبک آمده ام و با دست های
تهی . سنگین، بازم گردان!

خدای من! سنگین آمده ام، با کوله باری
از گناه. 

  سبک، بازم گردان!

خدای من! بازم مگردان

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 15:48 ::  نويسنده : kltd and m3

سرگذشت من ، سرگذشتی بود که اشتباها از{ سر }من{ گذشته} بود......
و سرنوشت من ، سرنوشتی مبهم بود ، که آن کسی که جای کاغذ را بلد نیست وبر سرما چیز می نویسد !
اشتباها بر{ سر} من {نوشته } بود ....
ومن در سر نوشت خود ، سرگذشت خیلی از انسانها را دیدم....
و از سرگذشت خود ، درباره خیلی از سرنوشتها ، خیلی چیزها شنیدم ...
واز همه اینها و از همه آنها .........
آه ......فریاد ، باور کنید انسانها ! ..خیلی چیزها فهمیدم !...

فهمیدم که در همه ، هر جا که زندگی مردم بر مدار پول می چرخد،
باید خر بود و خر پرست !...باید فاحشه بود و پرچم جاکشی در دست ،
باید تو سری خورد ومرد !.. و تو سری زده ، نشست !...
باید نمک خورد و با کمال بیمروتی نمکدان شکست ،
باید از راست نوشت و از چپ خواند!
از عقب نشست ، واز جلو راند !

و سرنوشتها و سرگذشتها ، سرنوشتها در قالب سرگذشتها ، و سر گذشتها در تابوت سر نوشتها ، به من یاد دادند:
که هرکس اینچنین نبود ، اگر چه خیال میکرد که هست !
و اگر چه واقعا بود ، ولی پای در گل رسوایی ، از کار افتاد و فروماند

و من از پا افتادم و

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 12:53 ::  نويسنده : kltd and m3

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در گرفت،
خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند.
در حال مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:
ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.

قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا كرده و خود را محكم گرفت.
گفت:
ای امام زاده خدا راضی نمی شود كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد.
وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت:
ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می كنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی كمی پایین تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم كه بی مزد نمی شود كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
مرد حسابی چه كشكی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یك غلطی كردیم
غلط زیادی كه جریمه ندارد.
كتاب كوچه
احمد شاملو

درباره وبلاگ


به وبلاگ ما خوش آمدید
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان برق عشق و آدرس ltdandm3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.